سرم شلوغ بوده و ننوشتم کمی . دیدن خونه . حالم تغییر غذایی اکهارت صدات رو دوست دارم . یاد گرفتم با نارگیل . رد میت . ببینم کی خوب می شم . کامل. برای ل نوشته ریویو امروز کنسل کردم هفته بعد رو . فردا می رم اتلی خونه . رو ببینم. امروز یه جایی رو دیدم نزدیک گلده. رفتم شنبه هروگ با بچه ها. کارل بود با الیشا و به من می گه کی همو ببینیم. وقتی دستش رو . چرا یکی اینطوری یکی اونطوری گی.
امروز می تونست خیلی بهتر باشه . مجبور شدم پرون چری. بعدش افتادم بعدش هم حالم خوب نبود . تا شب رفتم الی جی و تو صف. جدی نمی گیرن. بهرحال من پرایوت نوبت دارم . اگر این نشد موقع برگشت ناگهان چشمم به ماه افتاد در محاصره ای زیبای برج ها. ماه کامل تقریبا. همیشه ماه و من مکالمه داریم در شب چون هر دومون می فهمیم تنهایی یعنی چی. بعد صمیمانه دعا کردم . و چقدر دلم رفت برای زیبایی ش . اما اکهارت به من یاد داده که نخواه .
من ماهی که منجر به پاییز می شه رو دوست ندارم چون گرمای تابستون و نور رو دوست دارم تو این سرزمین سرد سیر . اما وقتی پاییز کم کمی می رسه من خودم رو می بینم، بار دیگه عاشق‌ تر از پیش عاشق‌ تمامی زیبایی های مسحور کننده ش و برگ های چنار و بلوط و نارون و افرا و راش و طوس و شاه بلوطی که می ریزن روی زمین و واقعا دلبری می کنن. Look at how starts look how they shine for you everything you do they are all yellow
امروز وقتی پل اتفاقی امد garden گفتم با من و من .christew storage. و گفت چایی بذاریم من درست کنم. هاها. انقدر خوشحال شدم. ۱ ساعت کار کرد اون رو درست کرد اما جان حتی دست نزد به چیزی. ترسید. کسی که کارش همش هندی هست فقط خواست نشون بده باغش رو اما ترسید دست بزنه به یکی از گلها. دیروز تو نزدیک های ایستگاه رجی رو دیدم حرف مادرش رو زد بغض کرد. تنها که نیست اما براش سنگینه. من چی باید می گفتم؟ گوش کردم و درکش کردم چیزی نگفتم به حرفاش گوش کردم.
خونه . تلفن ها . جالبه . خیلی . شروع کردم دیگه . روز ۳۱ جولای-۱ گوست یه شعر نوشتم خیلی قشنگ و با معنا شده . اینها رو نگه می دارم امسال ۴ تا نوشتم . ۴ فصل . لوکاس عروسی برادرش خیلی شبیه ایم عجیبه کلا . اونوقت در عین اینها باید باشه . عجیب . بنازم به خدا که خوب می دونه چه کنه خیلی مهمه که بچه ها از کودکی عشق بدون قید و شرط از خانواده بگیرند. چون اگه نگیرند در اینده احساس می کنند همیشه باید
از تو خیلی ممنونم. بخاطر همین شرایط. بخاطر همه خوبی ها و همه سختی هاش ممنونم. اینوصمیمانه می گم اکهارت گونه مثل همیشه صادقانه می گم. خوشحالم . دیشب حالم بد بود. امروز بدتر و فردا رو هم نمی دونم و پروتکل راحتی در راه نیست و نمی دونم چه می شه . یه شعر نوشتم دیروز و امروز در مورد گلدو-بیچتیری. قشنگه. آ‌شنا می خونه . خدایا . ازت ممنونم بابت همه چی. ۵ سال شده . باورت می شه شقایقم؟ راه رفتم و فکرکه چقدر عجیب عجیب ۱۰ سال بگذره و بین اینهمه امکان چنین
وقتی هیچ‌ انتظاری نداری رهایی چقدر رهایی حس خوبیه. امروز کریس می گفت چقدر مثبتی . فکر کردم از بس زجر کشیدم فهمیدم دیگه بسه ضرورت نداره زجر بکشی . گاهی بدنم رو‌ می بینم یادم می یاد من کی ام اونوقت دیگه انتظاری ندارم از خودم و بقیه و . و این حس بی انتظاری ، دوست داشتن بی چشمداشت، خیلی زیباست، کاش ز این رو می فهمید. اما خدا رو شکر که من حداقل رها‌شدم وقتی فهمید زمستون می رم کایرو .
امروز بعد مدتها دلم راضی شد که برگردم توییتر. یکی از کارهام رو گذاشتم اما بعد لاگ اوت کردم. اینها تمرین روح هست با اکهارت. با اشنا با موجی در لحظه ی الان . اکهارت می گفت اکسلریت پری کرده تو چرچی. جالب بود. یاد خودم افتادم. دیروز با م حرف زدم اما هر کاری می کنی بازم درکش کم هست و توان این رو نداره که جلوی حرفاش رو بگیره . برای همین دوباره رفت همون جا که بود. در مورد ل . در مورد خونه سید.
امروز صبح خوشحال شدم‌ که صبح‌شده و ‌روز جدید امده‌. چون‌ تحمل شب نداشتم. اخه چرا ‌عزیزم. همه چی همونطور که باید باشه . بعد رفتیم اتل کمی گم‌ شدیم‌ و همونطور که گفتم به ل ‌اخرین نفر و توان ۱۶ کیلومتر بالا پایین م کم بود اما بقیه اکی گاهی دلم شکست . کارمن دبی سندرا اندی جولی. با برایان حرف زدیم. کسایی که تازه آزادی و شادی بدست آوردن به برایان از مدلینگ و‌فرم گفتم‌ که ما کی هستیم و بازی با فرم
چه اتفاقاتی افتاد؟ برای جوجو دفتر هدیه خیلی خوشحال شد خوشحال شدم و من این کار ها رو کردم برای گشایش دلم که توش مهربونی باشه و نه چشم در برابر چشمگلدون هام زیبا جدید .قرار شد برم برود . پام دستم گلدون لوکاس. کارمن می گفت البته اون نظر خودش‌ رو داشت . من این طوری دلم می خواد که آرامش داشته باشم . یادمه الستیر یا متی. اگر اونها می کردن من شاد می شدم اما دلش رو نداشتن.
دوباره رفتم ات ل. با گروه . خیلی خوب‌ بود و بهم خوش گذشت . چند روزه بیشتر یوگا کار کردم . اما عکس هایی که اندی گرفت منو برد به تصویری که دوست داشتم . تقریبا باعث شد فراموش کنم که من خودمم نه اون عکس . بعد رفتم شیر کردم . کارم رو بهش فکر کردم این نیاز از کجا اخه می‌ یاد؟ نیاز به دوست داشته شدن توسط دیگران خیلی اشتباهه. دیگران هیچ وقت نمی تونن تو خودت باید عاشق خودت باشی. البته هنوز به حالم فکر می کنم و این که که کارم از کجا نشات می گیره و چه می
دیروز رفتم ات- برل. قبلش رفتم همون کافی قبلی خیلی لته نارگیل قشنگی درست کرد سالامی کو ۷ نفر بودیم. وقتی بر می گشتم حالم بهتر بود. برام عجیب بود! شب قبلش خواب گذشته ها رو دیدم. برام سوال بود همیشه چرا من خواب تجربه اول کاریم رو تو شرکت می بینم. تو گوگل خوندم دلیلش اینه که تو اون کانتکس چیزی رو تجربه کردی که ذهنت الان داره بهت یاد اوری می کنه . و فکر کردم چی بوده که چرا من خواب اون رو می بینم اما نه خواب جاهای دیگه رو! بعد فهمیدم دلیلش کانکشنی
مقاله با ل و ار رو دادم رفت . عالی شده. ببینیم چی می کنه آمونیل . امروز با هلن و ورونیکا لن بودم. سیمونا و میکلا. اسم های‌زیبا واقعا چی فکر می کنه هلن؟ امدم خونه شب خیلی خسته م. خوابم می باد خیلی فردا صبح برنامه کاری دارم. جنی و و خیلی کار. به علاوه عصر باید برم برون بری. چه قسمت عجیبی شده تا الان. وقتی قصه گفتم برای‌ اما خیلی جالب بود! ژالی و ل و لستر رو همه رو به هم وصل کردم و شد قصه ای!!!!!! اما خیلی جالبه که حرصم در آمده که ۳۱ نشد سر
دیروز راه می رفتم و حرف می زدم با تلفن م. فکر کردم ناراحتی نداره که ل اینطوری هست چون اگر نبود الان نبود یعنی در هر حالت همین بود که هست . و گفتم من که می دونم نمی رسیم . بعد . گفت . شاید برای یکی از معدود بارها . وقتی اون حرف رو زدم نمی دونم چقدر حرفم رو باور داشتم نمی دونم .بهرحال چنین چیزی هست زوآس رو انصراف دادم و کلا با ل و ار حرف نزدم بعدش . بافتنی چقدر بافتم . چقدر به رج ها نگاه کردم .
امروز کلی برف آمد . اما من کلی کار داشتم و نشد برم بیرون و سر همین خوابم نمی بره مشکل من اینه که مغزم فعال می شه نمی خوابه . ر عر زده و ار هم جمع کرده در مورد الکسی! من هم ایمیل زدم به زواس که من ویتدراو می کنم. بعد هم رفتن تو سطل اشغال. دیگه هم دنبال ش رو نمی گیرم. بعد مدتی لر می یاد منت کشی درست این زمان نیک و بعد هم می شه زور کردن و فشار آوردن. این ها برای من هیچ اهمیتی ندارن. هیچ وقت هیچ کمکی به من نکردند .
XMAS 2020 : ل پیام داد که مرسی . جوابش رو ندادم . حالم قبل کریسمس طوری بود که یه شب ساعت ۲ ایمیل زدم به برود و پس فرداش تیم رو دیدم امدم خونه غذا خوردم و خوابیدم ظهرش . بعدش راه رفتم حالم از این رو به اون رو شد یه تریتمنت ۱۵ دقیقه ای باعث شد حالم تو تعطیلات خوب باشه و ناگهان فکر کردم از این به بعد برم بازم .تصمیم گرفتم برگردم به مدل غذا خوردن قبل که حداقل دو تا دردم بشه یه درد و در نهایت تعجب جواب داد.
خونه جدید . زیبا مقاله ل ر رو قراره با ارون بفرستیم سال جدید خیلی کارها رو نکردم خیلی کارها رو کردم با حالم . برای ل ب پست . دیشب درست کردم خونه عالی شد . لوسی .هم درد داشت . وقتی زیاد به م حرف می زنم و می گه و سکوت می کنه و می خنده در برابر کارهایی که ل ، خیلی درونم ناراحت می شه وقتی یادم می یاد الان خیالش راحته که ل بخاطر گ هیچ وقت . اونوقت احساس می کنم این زن ذره ای محبت و درک انسانی نداره و دلم می خواد هیچ وقت نبینمش
چند روز حالم درد امروز عصری خوابیدم . شش و نیم عصر بیدار شدم احساس کردم بدنم بهتره فهمیدم چه قدر نیاز به خواب دارند. پتو برقی روشن کردم‌ دوباره زیر خوابم همش خواب ادریان و‌خونه‌ و . می دیدم‌! بیدار شدم‌ یادم‌ افتاد درست مثل غروب های جمعه، دلتنگ‌ خونه شدم‌ دیروز کنفرانس بوده . من اینها رو‌نمی رم که انرژی داشته باشم و بتونم کارای دیگه م رو بکنم . ز رفته تهران برای ازمایش.
این کریسمس شب. فردا می تونم برم بیرون؟ می خوام برم بیرون شب و نمی دونم کی برمی گردم. نرفتم کنفرنس و خوشحالم توان بدنی نداشتم برم. خسته بودم. مقاله متد رو تموم کردم. مقاله ادروس چقدر دنیل و فرستادم برای نوین. روی مقاله اسکات دارم فکس ام. مقاله کله رو هم قراره دوباره برای سو‍پرا بفرستیم. مقاله ای سلوشن هم فعلا مونده. مقاله ای لیکوبه هم قراره ۳ ژانویه حرف بزنیم. همین. کارت های شعر خیلی زیبا شدن و فرستادم گایز.
الان چندم اسفنده. نیمه هاشه؟ تو که . ما نگفتی خوبه من بیام برای بهار؟ نگفتی مگه چقدر دیگه هستی . نگفتی؟ . طلاهام که دستت هست . می دادی می رفت اون رو برام می فرستادی. منتظرم مقاله هام قبول شن. خبر تنس. مت و ای اس ج و ما بقی. الان کار کله دستم هست برای ۲۵ روز وقت دارم. خسته م. کاش می شد می خوابیدم برای همیشه.
بالاخره تصمیم گرفتم اخر مهر برم سفر . بهرحال باید برم. نمی شه نرم . اتفاق مهمی که الان یادمه امروز بود. الستیر رو فایر کردم. افرین. بدون هیچ دعوایی گور خودش رو کند. این ها رو از اون لن سو یاد گرفتم تو کتاب اداب جنگ. دیروز ایرین رو دیدم اخلاقش بده من تحمل کردم ببینم تا کجا می ره جلو. حتی ۵ دقیقه نموند و رفت. من به ادمها وقت می دم بعدش وقتی فکرش رو نمی کنن می رم. همینطور الستیر. فرم های پروموشن رو پر کنم اما باید درست تر کنم.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شهنام diask از درک تا احترام::نیلوفرحقیقت سپید صنعت نگین اسیا تولید کننده نردبان و سینی کابل راسا پرواز آدراپانا بی وقفه...